
ایرانشهریان بر این باورند که در شبِ چله درازترین نبرد با اهریمن درخواهد گرفت. زینرو، برای یاری به پیروزیِ روشنایی، خوانی از واپسین میوههای پاییزی میگسترند و بر گردِ آتش از شام تا بام به شادی میگذرانند.
از سدهی نوزدهم برخی از نیکاندیشانِ این بوم به رنج بودند از بدبختی و تباهیِ سرزمینِ خویش، هم میخواستند بدانند چرا به این روز افتادهاند و هم چه بکنند. از این دستاند: میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی و بهرام رستم نرسیآبادی (نویسندهی «تاریخِ تباهیِ فارسیان» که هنوز در نیامده). برخی سخنانِ ایشان دربارهی این که چرا به این روز افتادهایم راستاند، و برخی پاسخهاشان که چه بکنیم درست. با همهی این، ایشان بومِ خود با فرنگستان سنجند، و بزرگترین آرزوشان همانای فرنگی گشتن است. برای این کار، جز شاگردیِ فرنگیان کردن و از ایشان دانش و بینش آموختن، چارهای دیگر نیز پیش کشند که آوردنِ دبیرهای نو است. ایدون، از همان زمان به دنبالِ دگرگون کردنِ دبیره افتادهاند.
میرزا فتحعلی در پیِ ویرایشهایی در دبیرهی پارسی برآمد. چون کارش نگرفت، اندیشهی دگرگونیِ دبیره را در سر پرواند و ۱۵ سال از زندگیاش را بر سرِ این کارِ بیفرجام نهاد، چه سادهانگارانه بر این باور بود: «دولتِ ایران آن قدرت و قوت و عظمتِ قدیمهی خود را محال است دوباره به دست آورد مگر به تربیتِ ملّت، تربیتِ ملّت به سهولت میسر نخواهد شد مگر با کسبِ سواد، کسبِ سواد برایِ عموم ناس حاصل نمیتواند بشود مگر با تغییر و اصلاحِ خطِ حاضر» (مکتوبات کمالالدوله). میرزا آقاخان هم اندر «سه مکتوب» مینالد که چرا دبیرهی ما از راست به چپ است و نه از چپ به راست! پس از ایشان این اندیشه از جوشش باز نایستاد و دانشورانی چند، چونان کسروی، هدایت و بهروز، در پیِ دگرگونیِ دبیره برآمدند.
روشن است که میتوان از گویشهای ایرانی برایِ پارسی وام ستاند، لیک این وامستانی باید بر پایهی سنجههای آواشناختی و دستوریِ زبانِ پارسی باشد و نیز در جایی باشد که آن واژه یا دیسهای ازش در پارسی بر جای نبُوَد.
این همه برایِ این نبُوَد که واژهسازی و واژهگزینی نشاید کردن که سخن بر سرِ این است که واژهی ساخته شده یا گزیده شده دستِ کم باید ساختی درست (از نگاهِ دستوری، ریشهشناختی، چِمشناختی، واجشناختی و …) داشته باشد. به دیگر سخن، پارسی را باید پاس داشتن، ولی پیش از آن، بایدش آموختن و جان و روانش را شناختن، چه اندر واژهسازی، بیش و پیش از هر چیز، باید «اندر» زبانِ پارسی اندیشید، نه «با» و «بر» پارسی. اگر با چشمانی درست و راستنگر درنگریم به روشنی اندریابیم آن واژههایی که نودساتیریان به درونِ مرزهای اندیشگیِ زبانِ پارسی اندر کردهاند زمینهای شدهاند برایِ ویرانیِ زبانِ پارسی به نامِ پاسداریِ از زبانِ پارسی!
یکی دیگر از روشهای برون از دستورِ نودساتیریان، اندر واژهسازی و واژهگزینی، آوردنِ واژهای از چند هزار سال پیش است، بی درنگریستن به دگرگونیهای آواییِ آن واژه در زبانِ پارسی.
ناگفته پیدا است که پیشِ ما اگر پارسی پشتش پارسیگ و پارسه و سپس اوستایی و پهلوانی و سغدی و خوارزمی و دیگر زبانهای ایرانی باشد زبانی جاندار است و سزاست وام ستاندن از این زبانها برایِ پارسی، ولی این وامستانیها باید بر پایهی دستورِ زبانِ پارسی باشد نه آن که واژهای را سرراست از زبانی ایرانی به زبانِ پارسی اندر کرد و واجشناسیِ زبانِ پارسی و دگرگونیهای چند هزار سالهی آواییِ این زبان را نادیده گرفت.
زبانشناسی را به دانشِ انگارش(ریاضی) مانند کنیم، چه دانشی است باریکبینانه برپایهی پیشداشتهایی روشن، سنجههایی استوار و بنیادها و دستورهایی انگارشوار. واژهسازی در هر زبانی نیز ایدون است و بر بنیادِ دستورِ آن زبان است، چه گر چنین نباشد زودا که آن زبان جنگلی شود آشفته. لیک این راه و روشِ نودساتیریان نبَوُد، چه ایشان بر ایناند که هر چیزی را به هر چیزی توان چسپاندن و واژهای نو درانداختن، آن سان که کامهشان بُوَد.
آذرکیوان تخمی افشاند که تا امروز بار داده است. سخن دربارهی واژههای «دساتیری» نیست که تنها بار و بر این درختاند، سخن دربارهی تخم یا بُن است که بیرون شدن از زبانِ پارسی است.
بسیاری پس از آذرکیوان واژههایی که او برساخت به کار بردند و برخی واژهها، مانندِ تیمسار، نیز جا افتادند و بسیاری هم، چون آذرکیوان، نیازی ندیدند زبانهای ایرانی و دستورِ زبانِ پارسی درست بشناسند و دست به واژهسازی به راهِ او زدند که این جای «نودساتیریان» خوانیمشان.
برایِ آن که نموداری از واژههای نودساتیری و روشِ نودساتیریان بنمایانیم، واژههایی چند از «فرهنگِ ریشهشناختیِ اخترشناسی ـ اخترفیزیکِ» محمد حیدری ملایری را پیش افکنده و بررسی خواهیم کرد.
نودساتیریان واژههای بیگانه گیرند و رنگِ اوستایی زنند.