گزیده‌ای از دینکردِ چهارم

بزرگمهرِ لقمان، گزیده‌ای از دینکردِ چهارم (برگرفته از «آیین‌نامه»‌ی ساسانی، نوشته‌شده به روزگارِ شاهنشاه خسرو انوشیروان)، بر پایه‌ی ویرایشِ رَهامِ اشه، خردنامگ ۵، ۱۶۲ رویه، چاپِ نخست، شورآفرین، ۱۴۰۲، شابک: ۹-۰۹۴-۲۵۹-۶۲۲-۹۷۸.

 

بزرگمهرِ لقمان: دینکردِ چهارم کوتاه‌ترین بخشِ دینکرد است و نزدیک به پنج هزار واژه دارد. این بهر از دینکرد برگرفته از آیین‌نامه‌ (به پارسیگ: ایوین‌نامگ) است[1] که به روزگارِ شاهنشاه خسرو انوشیروان[2]‌ گردآوری و نوشته شده.

پربیراه نیست که دینکردِ چهارم را پیچیده‌ترین، دشوارترین و دیریاب‌ترین نبشته‌ی پارسیگ دانیم، چه، جدا از سختیهایی که در زمینه‌ی دست‌نبشتهای بر جای مانده از دینکردِ چهارم هست، این بخش از دینکرد که در نگاهِ نخست به جُنگی از گفتارهای پراگنده و بی‌پیوند با یکدیگر مانَد، خود گزینی از آیین‌نامه‌ی ازمیان‌‌رفته‌ی ساسانی است و همین گزیده را نیز باری دیگر آذرفَرْنْبَغِ فرخزادان نه گلچین که گزیده‌تر کرده است.

همچنین، ماریگها(جملات) بس بلند، گفت‌شناسی(نحو) سخت پیچیده و گزاره‌ها(اصطلاحات) دشواریاب و ناروشن و برخی واژه‌ها تک‌بسامدی(hapax)‌اند، و چرایِ این نیز به سرگذشتِ دینکرد برگردد که «آذربادِ امیدان» داستانِ پر آبِ چشم چگونگیِ گردآوریِ این گُلِ رنجهای کهن را به کوتاهی در دینکردِ سوم، درِ ۴۲۰، بازنموده است.

باری، این دشواریها، در کنارِ پیش‌نیازِ بایسته برایِ پژوهشهای مزدیسنی که همان دانشِ ژرف از دینِ بهی است، بدان انجامیده که تا به امروز گزارشی و گردانشی بَونده از همه‌ی دینکردِ چهارم به دست نداشته باشیم.

تنها کارِ استخوان‌داری که تا به امروز بر دینکردِ چهارم انجام شده کارِ «رَهامِ اشه» است. اشه دینکردِ چهارم را ویرایش و آوانویسی کرده و همچنین گردانشِ انگلیسیِ نیمی از دینکردِ چهارم را به دست داده است. [3] کارِ من نیز بر پایه‌ی این کارِ ایشان و به دنباله‌ی آن است.

گزیده‌ای از دینکردِ چهارم با گزارشی فلسفی از اُشیگان(معقولات) (هرمزد، بهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و اَمرداد) آغازد (۴۰۹:۴ تا ۴۱۰:۱۵ و ۴۱۵:۴ تا ۴۱۶:۱۰).

به شهریور که ‌رسد، از آن جای که «شهریور» نماینده‌ی «شهریاری» است، به چگونگیِ پیوندِ میانِ «دین» و «شهریاری» پردازد[4] و از کوششهای برخی شهریارانِ ایرانی، مانندِ هخامنشیان، اشکانان و ساسانیان، در نگهداشتِ اوستا و زند و دیگر نبشته‌ها گوید: گشتاسپ‌شاه که به نزدِ سرکردگان اوستا و هیربدانِ سخندان فرستاد؛ شاهنشاه دارایِ داریان (داریوشِ سومِ هخامنشی) که دستور داد دو رونبشت از اوستا و زند یکی در گنج‌خانه‌ی شاهی و یکی در دژِ نبشته‌ها نگه بدارند؛ شاهنشاه بلاشِ اشکانان که دستور داد اوستا و زند و هر آن چه که از گزند و آشفته‌کاریِ الکسندرِ گُجسته و تاراج و دزدیِ یونانیان، به پراگندگی در سرتاسرِ ایرانشهر، چه نبشته و چه سینه‌به‌سینه، برجای مانده بود، گرد آورند و ازشان رونبشت بردارند؛ شاهنشاه اردشیرِ بابکان که از توسر خواست همه‌ی آموزه‌های پراگنده شده را گرد آورد و سره را از ناسره بازشناسد؛ شاهنشاه شاپورِ اردشیران که نبیگهای دانشیِ ایرانیان را که در هندوستان و بیزانس و دیگر سرزمینها پراگنده شده بودند، دوباره گرد آورد و آنها را با اوستا سنجید و هر رونبشتِ درست را در گنج‌خانه‌ی شاهی نهاد؛ شاهنشاه شاپورِ هرمزدان که همه‌ی گفتارها را به سگالش و پژوهش آورد و به یاریِ آذربادِ مهرسپندان اوستا را به پیکره‌ی راستینش برنمود؛ و شاهنشاه خسرو انوشیروان که دشمنان را درهم کوفت و آگاهی و دانایی را به بالاترین پایگاه در جهانِ آن روزگار رساند (۴۱۰:۱۶ تا ۴۱۵:۳).

پس از این گزارشِ تاریخی، پرسشهایی فلسفی یکی از پسِ دیگری پرسیده و پاسخهایی کوتاه از دریچه‌ی دینِ مزدیسن بدانها داده ‌شود. بدین جای است که به: راهِ آگاهی از چیستی و چگونگیِ خویشکاریِ آفریده‌ها (۱۳-۱۱ :۴۱۶)، بی‌کرانگی و کرانمندیِ زمان (۱۸-۱۴ :۴۱۶)، جای (۲۲-۱۸ :۴۱۶)، بخت و کنش و در این میان گزینشِ آزادکامانه‌ی مردمان (۴۱۶:۲۲ تا ۴۱۷:۴)، کاربردِ هندسه در اخترشناسی (۹-۴ :۴۱۷)، دبیری (۱۴-۹ :۴۱۷)، پرسشهایی درباره‌ی شایدبود(ممکن)، نشایدبود(ممتنع)، توان‌بود(محتمل)، کنش و زمان (۴۱۸:۱۴ تا ۴۱۹:۳)، خوی‌وخیمِ بِه‌گزینان (۱۶-۱۴ :۴۱۹)، دو گونه والاتباری: والاتباری به تبارِ نیک و والاتباری به کردارِ نیک (۲۱-۱۶ :۴۱۹)، پیش‌بینیِ دین‌آگاهان از برآمدنِ شاهنشاه اردشیرِ بابکان و بازآراییِ سودِ دو جهان به فَرَّهِ او (۴۱۹:۲۱ تا ۴۲۰:۷)، کاربردِ هندسه در ستاره‌شناسی (۱۲-۷ :۴۲۰)، کارِ پزشکان و سویه‌ها و بخشهای دانشِ پزشکی (۴۲۰:۱۲ تا ۴۲۱:۲)، همیستاران(اضداد) (گرمی و سردی و تری و خشکی) در آمیزشهای(مزاجهای) تن، و این که همرسیِ هر چهار در میانگی سامان باشد، و در بیشبود و کمبود آشفتگی (۴۲۲:۱۴ تا ۴۲۴:۱)، چراییِ برتریِ ایرانشهر و شاهنشاهِ ایران و مایه‌وریِ آریاییان (۲۰-۴ :۴۲۵)، آیینِ سخن گفتن و پیکاریدن(مناظره کردن) (۴۲۶:۱۰ تا ۴۲۷:۸)، نبیگِ گویاییِ(منطقِ) «تَرْکَه» (۱۳-۱۰ :۴۲۸)، سخن از هندودبیری و ویسپ‌دبیریِ پارسی و نیز نبیگِ دیپَه‌ویاکَرَنَه که اندر دستورزبان است به سنسکریت (۴۲۸:۱۳ تا ۴۲۸:۱۵)، این که گردانشِ پارسیِ نبیگهایی مانندِ گارگیَه هندی و مِگِستیِ(المجسطیِ) یونانی را به همراهِ نبیگهای بُن (نوشته‌‌های مادر) در گنج‌خانه‌‌ی شاهی نهادند (۴۲۸:۱۵ تا ۴۲۸:۱۷)، دانشنامه‌ای به زبانِ پارسیگ به نامِ «هَنگِردی» که دربردارنده‌ی چکیده‌ای و فشرده‌ای از همه‌ی دانشها و پیشه‌های ایرانشهر و نیز جهان است و این که فرزانگانِ پارسی نبیگهای دانشی را از سرتاسرِ گیتی گرد آوردند و پژوهیدند و به پارسیگ گزاردند و به همراهِ نبیگِ بُن در گنج‌خانه‌ی شاهی، برایِ بهره‌ی دانشمندان، استادان و دانشجویان، به نمایش گذاشتند (۴۲۸:۱۷ تا ۴۲۹:۵)، تنِ مردمان در سنجش با چهار پیشه‌ی جهان و این که سر برابرِ مغانی، دست برابرِ ارتشتاری، شکم برابرِ برزیگری ـ شبانی و پای برابرِ پیشه‌وری بُوَد و زَبَرِ این چهار پیشه شهریاری است که همتای جان در تن باشد (۱۰-۵ :۴۲۹)، آن گفته یا کرده که برآمده از آموزش یا پیشه باشد برتر است (۱۱-۱۰ :۴۲۹)، این که ایران (آریاییان) هماره میانه‌روی را ستایند، بیش‌روی(افراط) و کم‌روی(تفریط) را نکوهند (۱۲-۱۱ :۴۲۹)، این که سخن‌شناسان، از فیلسوفانِ روم و دانایانِ هند تا دانشمندانِ دیگر سرزمینها، فرزانگانِ ایرانشهر را بیشتر ستایند و پسندند (۱۵-۱۲ :۴۲۹)،  دانستنِ چگونگیِ نگهداشتِ تن و شناختنِ کارِ آن، بهره‌ از خرسندیهای رواگمند و زیستن اندر رامشی از خویشکاری(انجامِ وظیفه) (۱۰-۷ :۴۳۱)، بایستگیِ آموختن (۱۲-۱۰ :۴۳۱)، و به چکیده‌‌‌ای از آموزه‌ی مزدیسنی، به گونه‌ی گفت‌وگویی دلنشین، در واپسین بندِ دینکردِ چهارم، پرداخته شود: این که باید خود فراز رفت به بهمن‌جای، با رسااندیشی، بر پایه‌ی هوشیارانه‌نگریِ بخردانه و این که اندیشه‌ی بد و گفتارِ بد و کردارِ بد را فروهشت و اندیشه‌ی نیک و گفتارِ نیک و کردارِ نیک پیشه کرد (۲۲-۱۲ :۴۳۱).

 

پانوشتها

[1] . «سخنی چند درباره‌ی آیین‌نامه‌ی پارسیگ» در سرسخن آورده‌ایم.

[2]  . در دینکردِ چهارم از ایشان با برنامِ im bay ’این بغ (= شاهِ این ‌زمان)‘ سخن رفته است.

[3] . Raham Asha, Some excerpts of the Ēvēn-nāmag (From the fourth book of the Dēnkird).

[4]  . در اندیشه‌ی ایرانی فَرِّ شهریاری و فَرِّ دینی، با هم، اندر یک تن گرد نیایند. چنین، یک تن هم‌زمان نتواند هم شهریار بُوَد و هم موبدان‌موبد. بر این پایه، نهادِ شهریاری و نهادِ دین هماره جدای از یکدیگرند. تا آن جای که زردشت نیز شهریار نتواند بودن و گشتاسپ نیز موبدان‌موبد. با همه‌ی این، در اندیشه‌ی ایرانی، این دو نهاد چونان انگشتر و نگین باشند، ای(یعنی) هر چند که اندر بن از یکدیگر جدای بوَند، لیک در خویشاوندی و همازوی بوَند؛ چونان همکاریِ گشتاسپ با زردشت، و پس از اوی با جاماسپ. دینکردِ چهارم پیوندِ میانِ این دو نهاد را به پیوندِ میانِ «خردِ گوهری» (āsn xrad) و «خردِ آموخته» (gōšōsrūd xrad) ماننده کرده و آن را چنین برنهاده است:

«بنیادِ شهریاری برپایه‌ی نیرویِ خویش و دین‌باوری است؛ و بنیادِ دین برپایه‌ی نیرویِ شهریاری و راستیِ خویش است» (م ۴۱۱).

به روزگارِ ساسانیان نیز که اندیشه‌ی ایرانی به بالنده‌ترین پایگاه و به بالاترینِ چگاد بود، جز این نبود. اندر دینکردِ چهارم هم به روشنی جدایی و هم‌هنگام همازوریِ این دو نهاد را بینیم: اردشیرِ بابکان را در همکاری با توسر، و شاپورِ هرمزدان را در همیاری با آذربادِ مهرسپندان. روزگارِ ساسانیان از آن هنگام نشیب گرفت که از همازوریِ میانِ این دو نهاد کاسته شد.


دینکردِ چهارم را از «این جای» توان خریدن.