نودساتیریان: سخنی چند درباره‌ی واژه‌سازی و واژه‌گزینی اندر زبانِ پارسی § ۴. پشت یافتن از واژه‌نامه‌های ریشه‌شناختی

بزرگمهرِ لقمان

نودساتیریان ناابزارمندیِ خویش به زبانهای آریایی را به پشتیِ واژه‌نامه‌های ریشه‌شناختی پوشیده ‌دارند.

نمونه‌‌ای از فرهنگِ ریشه‌شناختیِ اخترشناسی ـ اخترفیزیکِ محمد حیدری ملایری:

mathematics 

  مزداهیک، ریاضی   

mazdâhik (#), riyâzi (#)

… Mazdâhik, from Av. mazdāh- “memory,” mazdā- “wisdom,” mazdāθa- “what must be borne in mind;” from PIE base *men- “to think,” as above; cf. Skt. medhā- “mental power, wisdom, intelligence;” Gk. manthein, mathematike, as above.

درباره‌ی مزداه و مزدا. سازنده‌ی فرهنگِ ریشه‌شناختیِ … گوید که پایه‌ای داریم به اوستا: مزداه. کنون به واژه‌نامه‌ی بارتلمه درنگریم:

¹mazdāh- n. ‘memoria, Gedächtnis’,

²mazdāh- m. Name des höchsten Gottes.

بینیم این بارتلمه بود که پایه‌ی «مزداه» را اندر اوستا شناخت: یک، برایِ «یادداشت، ویر(حافظه)»، دُدیگر، برایِ نامِ ایزد. ولی، بیش از پنجاه سال است که این سخنِ بارتلمه کنار نهاده‌اند. چه، نخست این که ما پایه‌ی «مزداه» نداریم که «مزدا» داریم. ددیگر آن که آن واژه اَزَنَگ(خنثی) نیست که مادینه است و گوید از «بینش، خرد» و تنها یک بار اندر اوستا (گاهانی) آمده، یسنِ ۴۰، ۱: «خرد و خواسته‌ات به کار ببر».

سازنده‌ی فرهنگِ ریشه‌شناختیِ … گویا به واژه‌نامه‌‌ای دیگر، چون کارِ الموت هینتسه، نیز نگریسته و دیده:

¹mazdā- m. ‘the Wise one’

²mazdā- f. ‘wisdom’, hapax

چنین، سازنده بی آن که توانِ جداسانیِ یک از دیگری را داشته باشد هر دو پایه را کنارِ هم آورده است.

به هر روی، این واژه هزاران سال میانِ ایرانیان برایِ یک ایزد آمده است و میانِ ختنیان هرمزد «خورشید» نیز بود (نشان از خورشیدی بودنِ هرمزد همانای زئوس)، و کسان نیز این نام بردند. تازه، اگر بخواهیم واژه را پس از هزاران سال از نو زنده کنیم چیزی به همتاییِ عقل، عقلی، … خواهد بود.

درباره‌ی پسوندِ «ایک». نزدیک به دو هزار سال است که هم زبانِ پهلوانیگ (پارتی) و هم زبانِ پارسیگ (پهلوی) از «ایک» به «ایگ» (īg) رسیده‌اند و به پارسی نیز «گ» افتاده و «ای» مانده است. گوییم «دانشی» که آید از «دانشنیگ» (dānišnīg) یا «گیتی» که آید از «گیتیگ» (gētīg). کنون چرا کسان بیایند و بگویند «دانشیک» یا «گیتیک»؟ زمانی غلامحسین مصاحب دید به کج‌نویسی «ایتالیک» گویند، آمد و ساخت «ایرانیک». روشن نیست که چرا ننوشت «کج». به هر روی، «ایک» در «دانشیک» و «مزداهیک» و مانندِ اینها با فرگشتِ زبانِ پارسی هماهنگی و سازواری ندارد.

پسوندِ گزارواژه‌سازِ īg- (سپس‌تر ī-)، از ریشه‌ی ii̯aka-*، پرکاربردترین پسوندِ گزارواژه‌های پیوندنما (صفاتِ نسبی) است که به شماری از نام‌واره‌ها و ماده‌های کنون افزوده ‌شود. پسوندِ īg- نام‌واژه نیز ‌سازد و برای ساختِ شمارگانِ رده‌ای نیز به کار ‌رود (نک. زبانِ پارسیگ (پهلوی) دستورِ زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی، رهام اشه، گردانشِ مزدا تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان، رویه‌های ۳۰۴ تا ۳۰۸).

بیفزایم که مزداهیک، همچون تَشنیک یا آناکاوی، از برساخته‌های سازنده‌ی فرهنگِ ریشه‌شناختیِ … نیست. یکی از انبوه گرفتاریهای این واژه‌نامه آن است که روشن نیست کدام واژه‌ ساخته‌ی سازنده‌ی واژه‌نامه است و کدام واژه ساخته‌ی دیگر کسان. لیک تا آنجا که دانیم، مزداهیک را نخستین بار میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی (رساله‌ی منطقی ـ فلسفی، رویه‌ی ۲۳۸)، به همراهِ روشن‌سازیِ ریشه‌شناختی، برایِ «ریاضیّات» پیش نهاد، نیز مزداهی‌دان و مزداهیک‌دان را برایِ «ریاضیدان»، و «مزداهه» را به همتاییِ «ریاضیّه»!

به هر روی، مزداهیک واژه‌ای است بدساخت که نه او که زبانشناس است پذیردش و نه او که سر و کارش با آن شاخه‌ی دانش است.

کنون، درنگریم پارسی به همتاییِ ریاضی چه واژه‌ای دارد؟

پورسینا در الهیاتِ دانشنامه‌ی علایی نویسد: «علمِ انگارش … علمِ ریاضی است». پس، به پارسی به همتاییِ ریاضی واژه‌ی «انگارش» را داریم. به پارسیگ نیز «سترانگار» کسی است که «محاسباتِ ریاضیِ نجومی» (سترانگاری) همی کند. پس نیازی نبُوَد واژه‌ای نو ساختن، آن‌هم چنین بددوخت!

***

در بخشِ پسین به «واژه‌سازیِ بیرون از دستور» نودساتیریان خواهیم پرداخت.