نودساتیریان: سخنی چند درباره‌ی واژه‌سازی و واژه‌گزینی اندر زبانِ پارسی § ۷ و ۸. گویش‌نمایی و واژه‌های شترگاوپلنگ

بزرگمهرِ لقمان

  • ۷. گویش‌نمایی

روشن است که می‌توان از گویشهای ایرانی برایِ پارسی وام ستاند، لیک این وام‌ستانی باید بر پایه‌ی سنجه‌های آواشناختی و دستوریِ زبانِ پارسی باشد و نیز در جایی باشد که آن واژه یا دیسه‌ای ازش در پارسی بر جای نبُوَد.

نمونه‌ای‌‌ از فرهنگِ ریشه‌شناختیِ اخترشناسی ـ اخترفیزیکِ محمد حیدری ملایری:

critique 

  پرژن   

… Paržan, from Tâti Karingâni puržen, Zazaki pirožin, Tabari parjan “sieve,” related to parvizan “sieve” …

درباره‌ی پرژن. سازنده‌ی فرهنگِ ریشه‌شناختیِ … برنموده است که پَرژَن از پُرژِنِ کرنگانی، پِرُژِنِ زازا، پَرجَنِ تبری است و پیونددار با پَرویزَنِ پارسی که ابزاری بُوَد که بدان بیختنیها، چون شکر و آرد و مانندِ آن، را بیزند. کنون، اگر این برنموده‌ها گویشی درست هم باشد، پرسیدنی است: یک، پُرژِن و پِرُژِن و پَرجَن چگونه پَرژَن شده‌اند؟، دُدیگر، زمانی که پارسی واژه‌ی پَرویزَن را همخوان با دستگاهِ آوایی‌اش و درست به همتاییِ پُرژِن و پِرُژِن و پَرجَن دارد چرا باید وام گیرد؟، سدیگر، آیا پارسی‌زبانانی (چونان نظامی عروضی که گوید: «و شعر من بدید و از چند نوع مرا برسَخت، به مراد او آمدم»، یا سعدی: «خردمندان گفته‌اند هر که سخن نسنجد از حجاب سخن برنجد») پرمانه‌ی‌ critique را نمی‌شناخته‌اند که کنون از گویشِ کرنگانی باید برایشان واژه درانداخت، و ایدون بر این پایه Kritik der reinen Vernunft کانت را هم به جایِ «سنجشِ خردِ ناب» «پرژنِ راینِ …» گرداند؟!

 

  • ۸. واژه‌های شترگاوپلنگ

نمونه‌‌ از فرهنگِ ریشه‌شناختیِ اخترشناسی ـ اخترفیزیکِ محمد حیدری ملایری:

modify 

  واترزیدن   

Vâtarzidan, from vâ- prefix denoting “reversal, opposition; separation; repetition; open; off; away” (variant of bâz-, from Mid.Pers. abâz-, apâc-; O.Pers. apa- [pref.] “away, from;” Av. apa- [pref.] “away, from,” apaš [adv.] “toward the back;” cf. Skt. ápāñc “situated behind”) + tarz “mode, manner” + -idan infinitive suffix.

درباره‌ی واتَرزیدن. سازنده‌ی فرهنگِ ریشه‌شناختیِ … گوید که واترزیدن را از وا + طرز (ترز؟) + یدن ساخته است. بینیم که نام‌واژه‌ی عربیِ طرز ’mode, manner (شیوه، روش)‘ ترز شده و پیشوندی پارسی گرفته و کارپایه‌ی واتَرزیدن گشته است! پیش‌تر نیز یکی دیگر از شترگاوپلنگ‌سازان پسوندِ «یت» عربی را به «مدرن» فرنگی داده و «مدرنیت» را ساخته و نامِ نبیگی در زمینه‌ی زبان هم نهاده است!

به هر روی، اگر بدین شیوه واژه‌ای پارسی به همتاییِ modify خواهیم ساختن، توانیم پیشوندِ وا را به «تراز» پارسی دهیم و «واترازیدن» را سازیم، به ویژه آن‌که پارسی کارپایه‌ی «ترازیدن» را هم به چمِ «آراستن، به راست داشتن، به سامان کردن» دارد.

 

نمونه‌‌ای دیگر از فرهنگِ ریشه‌شناختیِ اخترشناسی ـ اخترفیزیکِ حیدری ملایری:

install 

  درهیدن   

… Darhidan, literally “to place in,” from dar “in, into,” → in-, + -hidan present stem of (ne)hâdan “to put, place, establish”.

درباره‌ی درهیدن. بینیم که سازنده‌ی واژه‌نامه‌ی ریشه‌شناختیِ … «هیدن» را از ماده‌ی کنونِ «نهادن» (= نِهـ) و انداختنِ «نِ» آغازینش (= هـ) و افزودن «در» و «ـیدن» به آن ساخته است، ساختی شگفت!

جدا از این ساختِ شترگاوپلنگِ برون از دستور، دانیم که آن «هـ» در بنیاد «د» بوده است، چه ماده‌ی کنونِ نِهـ (پارسیگ: nih، اوستایی: ni-dā، سنسکریت: ni-dhā) از -(ni-d(ā* آید.

 

فرجامِ سخن

این همه برایِ این نبُوَد که واژه‌سازی و واژه‌گزینی نشاید کردن که سخن بر سرِ این است که واژه‌‌ی ساخته‌ شده یا گزیده ‌شده دستِ کم باید ساختی درست (از نگاهِ دستوری، ریشه‌شناختی، چِم‌شناختی، واج‌شناختی و …) داشته باشد. به دیگر سخن، پارسی را باید پاس داشتن، ولی پیش از آن، بایدش آموختن و جان و روانش را شناختن، چه اندر واژه‌سازی، بیش و پیش از هر چیز، باید «اندر» زبانِ پارسی اندیشید، نه «با» و «بر» پارسی. اگر با چشمانی درست و راست‌نگر درنگریم به روشنی اندریابیم آن واژه‌هایی که نودساتیریان به درونِ مرزهای اندیشگیِ زبانِ پارسی اندر کرده‌اند زمینه‌ای شده‌اند برایِ ویرانیِ زبانِ پارسی به نامِ پاسداریِ از زبانِ پارسی!

همان‌گونه که واژه‌های دساتیری چندی شماری را سرگرمِ خویش کرد و با فروافتادنِ تشتِ رسوایی‌‌شان از بام آن بازار به خاموشی گرایید، واژه‌های نودساتیری نیز انجامی جز سرازیر شدن به گورستانِ واژه‌های دساتیری نخواهند داشت.

آنچه رفت، مشتی بود نمونه‌ی خروار، چه سرِ آن نیست و زمانش نیز که به یک‌یکِ واژه‌های نودساتیری پردازیم. همین اندک، آگاهی‌خواستاران را بسنده آید و کنون خود بهتر دانند چه باید کردن.

در بخشِ پسین به «دبیره‌ی پارسی» خواهیم پرداخت.