
خریدِ «جاماسپی»

در این باره:
|| دربارهی جاماسپی ||
|| پیشگوییهای جاماسپ از نشانههای پایانِ هزارهی زردشت ||
|| پشتیبانیِ خرید ||
خریدِ «زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژهسازی و واجشناسی»
در این باره:
|| پیشدرآمدِ «زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژهسازی و واجشناسی» ||
|| پشتیبانیِ خرید ||
جاماسپی (یادگارِ جاماسپ/ جاماسپنامه)

«جاماسپی» (یا «یادگارِ جاماسپ»، یا «جاماسپنامه») به دیروز و امروز و فردای ایران پردازد، و گذشته و کنون و آیندهی آریاییان را برنماید.
جاماسپی از خون گذشته تا به ما رسیده است، چه دانیم که شاه عباس به بهانهی جاماسپنامه دستنبشتهایی پرشمار از اوستایی و پارسیگ (پهلوی) نابود کرد. «منوچهر سیاوخش»، ۲۲ سال پس از کشتارِ شاه عباس، ازبهرِ یافتن و نابود کردنِ جاماسپی، در نامهای به «بُرزو کامدین» نوشته است: «در زمانِ … شاه عباس، آن قدر آزار و جفا و زیان به دستورانِ ایران رسید که شرحِ آن به قلم و به زبان بیان نمیتوان کرد و کار به جایی رسید که دو نفر از مایان کشته و ضایع شدند و از جهتِ طلبِ کتابهای دین چند و نسخهی چند که از جاماسپنامه بود گرفتند و باز طلبجویِ زیادتی میکردند و نبود.»
زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژهسازی و واجشناسی

«زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژهسازی و واجشناسی» نوشتهی رَهام اشه و گردانشِ مزدا تاجبخش و بزرگمهر لقمان به پارسیِ سره است.
نویسنده خودِ زبانِ پارسیگ را پایهی کارِ خویش نهاده، بدان چونان زبانی زنده و پویا درنگریسته، سرچشمهها را باریکبینانه و سنجشگرانه بررسیده و نمونههایی بسیار از کموبیش همهی نوشتههای پارسیگ فرادستِ آموزنده گذارده است. چنین، هر کس، برپایهی این کار، خواهد توانست دستورِ پارسیگ را به نیکی آموزد؛ با واژهسازی اندر این زبان آشنا شود؛ پارسیگ را با دیگر زبانهای ایرانی سنجد؛ ۴۲۵۴ واژهی پارسیگ را ریشهشناسانه بررسد؛ و واجشناسیِ این زبان را نیز فراگیرد.
گزیدهای از «دیباچهای بر فلسفهی تاریخِ ایران» نوشتهی ارسلانِ پوریا

-
ناگفته پیدا است که برای هرگونه داوری خودِ نبیگ را باید خواندن، و این گزیده تنها برای آگاهیخواستاران است و بس.
- نوشتهی ما برای آن نیست که «سخن واپسین» را گفته باشد بلکه تنها برای آن است که سخن را آغاز کردهباشد، تا سپس آنچه در این نوشته به دست آمده خود همچون آگاهیای کرانمند انگاشته شود و اندیشمندانی دیگر بتوانند کرانمندیها، کاستیها و سستیهای دستگاه اندیشهای ما را ببینند و با شناسایی این آگاهی به پایگاهی برتر راه یابند. ازاینرو، ما به دور از نهش استادان امروزی ترسی نداریم که «مبادا نوشتهی ما نادرست باشد» زیرا در فلسفه پرسش بنیادین زندهبودنِ اندیشه است. آگاهی هنگامیکه همانند خویش برجای ماند، هنگامیکه، به زبان هگل، نتواند آخشیج خود را در درون خود بپرورد و یا، به گفتهی ما، نتواند خویشتن را ببیند و به خودآگاهی گشته گردد زنده نیست. بدینسان، پرسش بنیادین در فلسفه همان پویایی و تُخشایی اندیشه است، نه قدر مطلق دانش. زندهبودنِ فلسفه آن است که بتواند پیوسته خویشتن را نفی کند و چیزی نوین به دست دهد. قدر مطلق دانش امروزی اروپا بیش از هر دورانی است ولیک سخن ما بر سر نیروی آفرینش آن است. اندیشهی ما برای آن پیش نهاده میشود که گروهگان آن را بخواند، آن را دریابد ولیک آن را نپذیرد. ازاینرو، ما (همچنانکه کانت میگفت) بهویژه داوریهای خود را آنچنان روشن و آشکار به پیش مینهیم که دستِکم خواننده بداند با چه اندیشهای روبهرو است و بتواند اندیشهی خود را دربرابرِ آن برنهد و بتواند با روشنی بداند که آیا میخواهد این اندیشه را بپذیرد یا نمیخواهد؟ و بتواند با روشنی آن را نپذیرد. بدینشمار، فلسفه میباید با بررسی نوشتههای امروزی و با خردهگیری به آنچه هست آغاز شود و ازآنپس رشتهی آفرینش خود را بگسترد تا شاهمرواریدهای آن در آیندهای آفریده شوند (رویهی ۷۳).
دیباچهای بر فلسفهی تاریخِ ایران

«دیباچهای بر فلسفهی تاریخِ ایران» دستِکم از دو سوی درخورِ نگرش و یگانه است:
نخست، اگر «تاریخ» را گزارشِ اندیشهها و گفتارها و کردارها و دستاوردهای مردمان در بسترِ زمان بدانیم، و «فلسفهی تاریخ» را کوششی بخردانه در بررسی و ارزیابیِ گزارشهای تاریخی برایِ دستیابی به نگرههایی سنجشگرانه و همگانی از تاریخ، آنگاه این دیباچه را نخستین کوششِ سامانمندِ فلسفی در این زمینه در ایران خواهیم یافت؛ کوششی سنجشگرانه برایِ یافتنِ رشتهای تا رویدادهای پراکندهی تاریخی را بهم بپیونداند و اینسان، با یگانستنِ پدیدههای جداجدا سامانی هماهنگ برایِ شناساییِ سراسرِ تاریخِ ایران بیافریند و تاریخ را از پایگاهِ یک «گزارشِ رویداد» به پایگاهِ یک «دانشِ سنجشگرانه» برکشد.
دوم، جهانِ امروز بیش از آنکه نیازمندِ پاسخهای درست باشد نیازمندِ پرسشهای درست است، و ارج و پایهی هر فرزانه نیز نه در پاسخهایی که میدهد و گرههایی که میگشاید که در پرسشهایی است که سنجشگرانه درمیاندازد. نویسنده ایدر پرسشگر است و آفرینشگر، و اندر این دیباچه دَمی از پرسش و آفرینش نمیایستد و توسنِ اندیشهاش گردن میفرزاد و میآفریند و میپرسد و پای بر هیچ بندی نمینهد تا «آگاهی» را، که به گوهرِ خویش نیرویی شناسنده است، به «خودآگاهی» دیسیده گرداند و چنین، بنیادی نو برایِ آگاهیِ ایرانی بیافریند، «آگاهی»ای که تواند با شناساییِ گوهرِ خویش و نیروی هستگرداندنِ خویش بر خویشتنِ خویش آگاه گردد و با گرداندنِ خویش از یک نیروی بهتوانش(بالقوه) به یک نیروی بهکنش(بالفعل) به «خودآگاهی» دررسد.
«گویاییِ ارستو» پاولِ پارسی

گویاییِ ارستو از پاولِ پارسی ـ فرزانه(فیلسوف) و گویاییدانِ(منطقدانِ) ایرانِ باستان ـ دربردارندهی این سه گفتار است که به شاه خسرو انوشیروانِ ساسانی پیشکش شده:
ـ گفتار اندر گویاییِ ارستو
ـ روشنایینامهای بر اندر پیرامونِ گزارشِ (Περὶ Ἑρμηνείας) ارستو
ـ پیشدرآمدی بر فرزانگیِ ارستو (ردهبندیِ ارستوییِ دانشها)
با گذشتِ ۱۵ سده از روزگارِ پاولِ پارسی، کنون گردانشِ پارسیِ این گفتارها برایِ نخستینبار در دسترسِ پارسیزبانان گذاشته شده است؛ باشد که اندر میانِ ایرانیان نام و یاد و کارِ این فرزانهی پارسی دگربار زنده گردد.