بزرگمهر لقمان
-
پهرستِ گفتارها
- ۱. اوستانمایی
- ۲. ایرانینماهای فرنگی یا فرنگیسازیِ پارسی
- ۳. دژآگاهی از زبانهای آریایی (هندوایرانی)
- ۴. پشت یافتن از واژهنامههای ریشهشناختی
- ۵. واژهسازیِ بیرون از دستور
- ۶. نادیده گرفتنِ دستگاهِ آواییِ پارسی
- ۷. گویشنمایی
- ۸. واژههای شترگاوپلنگ
- فرجامِ سخن
- پیوست: سخنی دربارهی دبیره
پیوست: سخنی دربارهی دبیره
از سدهی نوزدهم برخی از نیکاندیشانِ این بوم به رنج بودند از بدبختی و تباهیِ سرزمینِ خویش، هم میخواستند بدانند چرا به این روز افتادهاند و هم چه بکنند. از این دستاند: میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی و بهرام رستم نرسیآبادی (نویسندهی «تاریخِ تباهیِ فارسیان» که هنوز در نیامده). برخی سخنانِ ایشان دربارهی این که چرا به این روز افتادهایم راستاند، و برخی پاسخهاشان که چه بکنیم درست. با همهی این، ایشان بومِ خود با فرنگستان سنجند، و بزرگترین آرزوشان همانای فرنگی گشتن است. برای این کار، جز شاگردیِ فرنگیان کردن و از ایشان دانش و بینش آموختن، چارهای دیگر نیز پیش کشند که آوردنِ دبیرهای نو است. ایدون، از همان زمان به دنبالِ دگرگون کردنِ دبیره افتادهاند.
میرزا فتحعلی در پیِ ویرایشهایی در دبیرهی پارسی برآمد. چون کارش نگرفت، اندیشهی دگرگونیِ دبیره را در سر پرواند و ۱۵ سال از زندگیاش را بر سرِ این کارِ بیفرجام نهاد، چه سادهانگارانه بر این باور بود: «دولتِ ایران آن قدرت و قوت و عظمتِ قدیمهی خود را محال است دوباره به دست آورد مگر به تربیتِ ملّت، تربیتِ ملّت به سهولت میسر نخواهد شد مگر با کسبِ سواد، کسبِ سواد برایِ عموم ناس حاصل نمیتواند بشود مگر با تغییر و اصلاحِ خطِ حاضر» (مکتوبات کمالالدوله). میرزا آقاخان هم اندر «سه مکتوب» مینالد که چرا دبیرهی ما از راست به چپ است و نه از چپ به راست! پس از ایشان این اندیشه از جوشش باز نایستاد و دانشورانی چند، چونان کسروی، هدایت و بهروز، در پیِ دگرگونیِ دبیره برآمدند.
سازندهی فرهنگِ ریشهشناختیِ اخترشناسی ـ اخترفیزیک، محمد حیدری ملایری، هم به تازگی پا از میدانِ واژهسازی فراتر نهاده و در اندیشهی دگرگونیِ دبیرهی پارسی به دبیرهی لاتین افتاده است تا چنانکه خود سادهدلانه گوید بدین چاره پارسیزبانان را از «روشِ اندیشیدنِ منطقی» بهرهمند کند، انگار هر آن مردمانی که به لاتین نویسند برخوردار از «روشِ منطقی در اندیشیدن» نیز خواهند گشت!
ایشان، همگی، نگاهی ابزاری به دبیره دارند و پیشینهی فرهنگی را نادیده انگارند. این نگاه که هنوز نیز هواخواهانی دارد سخت آسیبزا است، چه دبیره تنها یک ابزار نیست که اسواشِ(فضای) زیستِ فرهنگیِ گویشورانش است و هر دگرگونیِ بنیادیِ اندرش گسستِ فرهنگی پدید آورد. هر گاه دبیرهای دگرگون شود، گویشورانش به ناگه خود را بی هیچ گذشتهای یابند و دچارِ ازخودبیگانگیِ فرهنگی شوند، گویی به خانهی یک بیگانه از فرهنگی دیگر اندر شدهاند و کنون باید زندگیِ خویش را با ابزارِ آن خانهی بیگانه بگردانند. شاید این گروه خواهانِ گسست از این پیشینهی فرهنگی بودهاند و هستند و دگرگونیِ دبیره را راهِ گسست میپنداشتند و میپندارند. این دگرگونیِ بنیادبرافکن در پهنهای از ایرانشهر، در سُغد و خوارزم، دستاوردی ویرانگر داشته است. نیازی نیست چشمانی راستنگر یا خِردی تیزبین داشت تا شوربختیِ پارسیگویانِ فرارود از بخارا و سمرقند تا خجند و دوشنبه را دید و اندریافت که چگونه آنان نه تنها توانایی خواندنِ دستنبشتها و نگارهها و سنگنبشتها و دیوارنبشتهای پدران و مادرانشان را از کف دادهاند که یکسره از پیشینهی فرهنگیشان نیز گسسته و به جهانی از «هیچ» پرتاپ شدهاند و مردمانی گشتهاند بی گذشته و بی کنون و بی آینده.
دُدیگر، چنین جداسریهایی، ایرانیان را از دیگر همتبارانشان در گسترهی ایرانشهر دورتر دارد، چه هر دگرگونیِ بنیادی باید با همگامیِ همهی اندامانِ یک خانواده باشند.
گفتنی است، جدا از دگرگونیِ دبیره، ویرایشِ دبیرهی پارسی نیز دستاوردی درخور نداشته است. برایِ نمونه، به کردیِ میانی یا سُورانی درنگریم. گروهی از دانشورانِ این زبان بی آن که به کارکردِ فرهنگیِ زبان بنگرند، دست به ویرایشهایی ـ چونان زدودنِ واتهای «ث، ص، ض، ذ، ظ، ط» از دبیره، نوشتنِ واکهی آغازینِ واژه به دیسهی «ئـ»، واکهی زبر (ـَ) به دیسهی ـه/ ه و …. ـ زدند که شد:
ثروت: سهروهت
عصاره: عۆسارێ
ضرر: زهرهر
لذیذ: لهزیز
اسطوره: ئۆستوورێ
ایران: ئیران
چنین ویرایشهای ناسودمندی نه تنها نوشتنِ یک زبانِ ایرانی را دشوارتر از آن چه بود کرد که گسستی در پیوندها و خویشاوندیهایی فرهنگیِ یک گسترهی شهرآیینی نیز پدید آورد. آسیبهای این ویرایشِ ناسودمند برایِ زبانی چون کردیِ میانی/ سورانی که نه پیشینهی نوشتاری همچندِ پارسی دارد و نه کارکردی همسنگِ پارسی، شاید چندان به چشم ناید، ولی تواند آروینی باشد برای آن دست از ایرانیانی که هنوز در اندیشهی بازدیسیِ همین دبیرهاند.
سدیگر، آیا نوشتنِ زبانِ پارسی به دبیرهی پارسی دشوارتر از نوشتنِ زبانِ انگلیسی به دبیرهی انگلیسی یا فرانسه به دبیرهی فرانسه یا چینی به دبیرهی چینی است؟ آیا گرفتاریهای این زبانها با آن دبیرهها کمتر از زبانِ پارسی با دبیرهی پارسی است؟! اندر کدامین زبان گفتار با نوشتار یکسان است یا همخوانیِ یکبهیک دارد که از دبیرهی پارسی چنین میبیوسیم؟!
چهارم، جایِ آن نیست که از ویژگیهای دبیرهی پارسی گفت و، برایِ نمونه، بازنمود که چگونه، اندر این دبیره، دیسهی هر واژه در واروم(ذهن) نگاشته و چنین واژه نه خوانده که فراخوانده و ایدون نوشتهای زودتر اندریافته میشود. یا، از جایگاهش گفت در هنرهای ایرانی، چونان خوشنویسی.
اینهمه برایِ این بُوَد که بنماییم اگر کژی هست این کژی نه در زبان یا دبیره که از اندیشههای کژ است و زبان نیز آینهی اندیشهها است:
آینه چون نقشِ تو بنمود راست
خود شکن، آینه شکستن خطاست